سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























red rose

 

 

در زندگی نه گل باش که اسیر خاک شوی

 

و نه باران باش که به خاک بیفتی

 

خاک باش که از تو گل بروید و باران به خاطر تو ببارد . . .


نوشته شده در پنج شنبه 94/10/24ساعت 1:6 صبح توسط beran نظرات ( ) |

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
 

مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
 

دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
 

دربین اونا
 

یک عروسک باربی هم بود.
 

مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
.

.. و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.

اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید

دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم

نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.

مهمان با کنجکاوی

پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!

دخترک جواب داد:

آخه اگه منم دوستش نداشته

باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش میشکنه ...

 

 


 

 



نوشته شده در شنبه 94/10/5ساعت 8:31 عصر توسط beran نظرات ( ) |

 

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم  کجا  من؟

کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج رها رها رها  من

ز من هرآنکه او دور  چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک  از او جدا  جدا  من

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته  ای دوست! هوای گریه با من ...


سیمین بهبهانی


نوشته شده در شنبه 94/9/7ساعت 10:35 عصر توسط beran نظرات ( ) |

 

 

خدایا..کمک کن بشناسمت....

"بیایید دوست معمولی باشیم عشــق همه چیز رو خراب میکنه"


"هست" را اگر قدر ندانی

میشود "بود"

و چه تلخ است اگر "هست"

کسی بشود "بود"


نوشته شده در پنج شنبه 94/8/21ساعت 12:27 صبح توسط beran نظرات ( ) |

 

دست به دامن خدا که میشوم...

چیزی آهسته درون من به صدا میاید که: نترس!

از باختن تا ساختن دوباره…

فاصله ای نیست…


نوشته شده در سه شنبه 94/8/5ساعت 9:19 عصر توسط beran نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak