سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























red rose

 

خدا در هر لحظه امتحانت می کند

 


با خنده در امتحان شرکت کن

 


خیلی قشنگ است که او تو را لایق امتحان می داند

 


اما شتاب نکن

 


زیرا هر چه شتاب کنی ، هدفها دورتر می شوند

 


 کسی که صبورانه سفر کند ، زودتر می رسد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 94/6/24ساعت 12:44 صبح توسط beran نظرات ( ) |

یه وقتایی هست که حس میکنی مغرت خالیه و خودت رو هوا هستی...

و ساکت تر از همیشه هستی ...

 

یه وقتایی که حال دلت هم چندان خوب نیست...

 

وقتایی که حتی نمیدونی چطور کلمات رو ادا کنی... و واژه ها باهات غریبی می کنند(یا تو با اون ها)...

 

یه وقتایی که هرچه لا به لای امورات روزمره ات و یا احوالاتت جستجو میکنی... جوابی نمیابی برای خودت ... چه برسد برای دیگران

 

وقتایی که حتی جرات نمی کنی روبروی آینه بایستی و خودت رو نگاه کنی ! چون ممکنه ته دلت بلرزه ... و چشمات بدون اونکه دست خودت باشه تار بزنه ... اما نتونی اشکی بریزی ... و سعی کنی بغضت مثل مجسمه ی مقدس نشکنه ...!

 

یه وقتایی که شب رو به صبح میرسونی بدون اینکه متوجه گذشت زمان شده باشی ... زیرا که حس آوارگی و درماندگی، آشوبی از جنس بیخیالی در دلت می اندازد...

وانمود میکنی که چیزی برایت مهم نیست ... اما در واقع خیلی هم مهمه برات...

 

وقتایی که برات خیلی دردناکه لبخند بزنی تا دیگران خیال کنند همه چی آرومه ...

آن وقت هاست که حسی کهنه از میان دل مشغولی های اکنونت ، در دلت تکان میخورد ...

دلت هوایی میشود ... تو را به جاهایی در زندگی ات می برد که نمیخواهی از آنجا و از آن لحظه ها تکان بخوری...

جاهایی که حرف هایی سر دلت مانده ...

حرف هایی که تا اَبد نباید به کسی گفت ...

 

و این نا گفته ها مهر سکوتی به احساسی میزند که گاهی در لحظه هزاران با برایت تکرار میشود ...

و بجای اینکه منقلبت کنند ... منجمدت می کنند ...

 

حس میکنم دلم غمگین ترین دل شهره ...

 

                  

 


نوشته شده در دوشنبه 94/4/15ساعت 12:29 عصر توسط beran نظرات ( ) |

 

   دخــــ♥ـــــتـــر

 
 
من  عاشِقِ
دخترونگی
 هامم
 
 
عـاشـــق ایـــن دنیـــای صــورتیـــم ..
عـاشـــق دغــدغـه های دخـــترونـم ...
 
 
سـت کــردن تــاپ و دامنـــام ...
گشـــتن تو صــد تا مـــغازه و خـــرید کـــردن از همـــون اولـــی ...
 
 
جــــیغ های بنـــفش از تـــه دلـــ تو تـــرن شـــهربازی ...
 
چیـــدن لاک های رنــگو وارنـــگم ...
 
 
بـــهم ریختـــنشون ...
چـــیدنشـــون ... 
و بـــاز دوبـــاره ...
 
 
دورهـــمی هـــام با دخـــترای فـــامیل
 پچ پچ های در گوشـــیمونو یـــهو بلـــندبلـــند خندیدنــامون ...
حـــرفای دخـــترونه
کلکســـیون ســـاختن از رژ لبـــای 
رنـ
ــگـ
ار
نگم
 ...
 
ســـر گـــذاشتن رو شـــونه ی دوســـتمو های های گـــریه کـــردن ...
 
لـــوس
 شـــدنام واســـه بابایـــی ...
 
 
قهـــر کــــردنام با 
|
مامان خانـــــوم
|
 ...
 
 
گـــریه هـــای از تـــه دلــــم مــــوقع آهنگ گـــوش کـــردن یا 
رمـــان خوندن
 ...
 
دفـــاع هـــای با چنـــگ و دنـــدونم از معـــصومیت و تنهاییـــام ...
 
مـــن دخــــترونگی هــامو با هیـــچی عـــوض نمیکــــنم ...
 
نـــه با 
تمـــاشای
 فـــوتبال از تـــو ورزشــــگاه ...
 
نـــه بـــا آزاد بـــودنو گـــشت زدنـــای نصــــفـــِ شبـــآ ...
 
نـــه بـــا بــی دغدغه سیگـــار کشـــیدن تـــو پیــــاده رو های شـــهرم
 
دنیــــای
 
 دخــــترونمو فــــقـط یـــه 
 
دخــــتر
 
 مــــیتونه لـــمسش کـــنه ...

نوشته شده در دوشنبه 93/12/11ساعت 6:39 عصر توسط beran نظرات ( ) |

 

سلام به دوستای گل ِ گـُــلاب :idea:

خب حالا برسیم به خوشحالیامـــون ;)

بگید ببینم چی شما رو خوشحال میکنه ؟ بقیه رو هم خوشحال میکنید ؟!

میدونی شکسپیر چی میگه ؟!
میگه : من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند …
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن | قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش | قبل از اینکه دعا کنی
» ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن | قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است … احساسش کن ، زندگی کن و لذت ببر
  

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/5/29ساعت 8:39 عصر توسط beran نظرات ( ) |

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …

دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت …

باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد !

حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند …

کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟

 

حالا این دل جای “او”ست
دعوتش کن
این دل مال “او”ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک “او”…

خـانه تـکانی دلـت مبـارک

 

 


 


 



نوشته شده در چهارشنبه 93/5/29ساعت 8:6 عصر توسط beran نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak